معنی کاشف واکسن سرخجه
حل جدول
ادوار جنر
کاشف واکسن
جنر
کاشف واکسن وبا
هاپکین
کاشف واکسن ابله
ادوارد جنر
کاشف واکسن آبله
ادوارد جنر
ادواردجنر
جنر
کاشف واکسن اطفال
جون صوارد سالک
کاشف واکسن سیاهزخم
پاستور
کاشف واکسن هاری
پاستور
لغت نامه دهخدا
سرخجه. [س ُ خ ِ ج َ / ج ِ] (اِ مرکب) سرخزه.سرخژه. سرخچه. رجوع کنید به سرخژه و سرخو. دزفولی «سریزه »، گیلکی «سورخجه ». (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). نوعی از دمیدگی و حصبه باشد که بیشتر کودکان را بهم میرسد و آن جوششی بود سرخ رنگ و علامت آن تب دایمی و بدبویی نفس و اضطراب و بی خوابگی و تشنگی باشد. (برهان) (جهانگیری). حصبه. (محمودبن عمر):
در سرخجه بعد روز ثالث ترشی
زنهار مده وگرنه بیمارکشی
در تنقیه سعی کن بروز اول
رگ زن چه دویم بود اگر تیزهشی.
یوسفی طبیب (از جهانگیری).
فرهنگ عمید
بیماری ویروسی که باعث ایجاد تب، تورم غدد و بروز دانهها و لکههای سرخرنگ روی پوست صورت و دیگر قسمتهای بدن میشود و عوارض آن بیشتر از سه روز طول نمیکشد،
فرهنگ فارسی هوشیار
جوششی باشد سرخرنگ که بیشتر بر اندام اطفال پدید آید، سرخژه
اطلاعات عمومی
لویی پاستور
فرهنگ معین
(سُ خِ جِ) (اِمصغ.) بیماری ای حاد و ساری که با دانه های سرخ رنگی روی پوست همراه است، سرخک.
معادل ابجد
1406